جدول جو
جدول جو

معنی لعاب روان - جستجوی لغت در جدول جو

لعاب روان(لُ بِ رَ)
کنایه از شراب است. (مجموعۀ مترادفات ص 224)
لغت نامه دهخدا
لعاب روان
خدوک روان، می
تصویری از لعاب روان
تصویر لعاب روان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لعل روان
تصویر لعل روان
لعل مذاب، لعل تر، کنایه از شراب انگوری
فرهنگ فارسی عمید
(لُ بِ گَ وَ)
آب دهان گوزن:
موی تو چون لعاب گوزنان شده سپید
دیوانت همچو خشم غزالان شده سیاه.
خاقانی.
، لعاب گاو. کنایه از روشنی و سفیدی صبح باشد. (برهان) :
بر کوه چون لعاب گوزن اوفتد به صبح
هویی گوزن وار به صحرا برآورم.
خاقانی.
، کنایه از برف و شبنم، کنایه از روشنی آفتاب و برق. (برهان) ، لعاب شمس:
گو ز تف تیغ تو زهرۀ شیران نگر
آنکه لعاب گوزن در طیران دیده نیست.
خاقانی.
، نوعی از تریاک (؟) سفیدفام که بر کوه و کاه و مانند آن نشیند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(لَ لِ رَ)
کنایه از شراب لعلی انگوری باشد. (برهان). کنایه از شراب سرخ است. (آنندراج) :
لعل روان ز جام زر نوش و غم فلک مخور
زین فلک زمرّدین بهر چه مار میخوری.
خواجه سلمان (از آنندراج).
، کنایه است از اشک خونین:
گر چو چنگم در بر آیی زلف در دامن کشان
از مژه یک دامنت لعل روان خواهم فشاند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
لیزابه گوزن خیو گوزن، سپیده دم به گواژ، برف به گواژ، شبنم به گواژ
فرهنگ لغت هوشیار